پژواک ها

 

غریبه ها در خیابان عبور می کند

ناگهان دو نگاه با هم تلاقی می کنند

و من تو هستم

و آنچه می بینم من است.

و من دست تو را می گیرم

و تو را از میان خشکی رهنمون می شوم

کمکم کن تا به بهترین شکل ممکن بفهمم

که چرا هیچ کس ما را به حرکت نمی خواند

و  هیچ کس به زور چشمانمان را به پایین نمی گرداند

و هیچ کس سخن نمی گویدو هیچ کس تلاش نمی کند

و هیچ کس به دور خورشید پرواز نمی کند...

هر آن روز که به چشمان باز من می افتی

آسمان صاف است

و من را به بلند شدن و حرکت می خوانی

و از میان پنجره ای که در دیوار است

میلیون ها سفیر درخشان صبح گاه

سوار بر بالهای خورشید به اتاق من می آیند

و کسی برای من لالایی نمی خواند

و کسی چشمان من را نمی بندد

پس من پنجره را کا مل می گشایم

و تو را از میان آسمان فرا می خوانم.......

 

واسه اونی که قلبش به رنگ آسمونه

سلام

الان که دارم اولین پست رو برات مینویسم سر شارم از حس تو و دلتنگ لحظه های با تو بودنم .مدتها بود که این حس رو گم کرده بودم ازت ممنونم که کمکم کردی پیداش کنم .نمی دونم واسه چی ولی بازم حسم بهم گفت که بیامو اینجا رو با نام قشنگ تو زیبا کنم .دوست دارم اینجا یه مدت فقط امانت باشه دستم تا وقتی که بدمش به صاحب اصلیش که سلطان مهربانیه نمی دونم که وقتش کی میشه اما می دونم که  بالاخره اون روز از راه میرسه .فقط خدا کنه امانت دار خوبی باشم

باهات از یه طلوع دل انگیز شروع کردم .و می خوام که تا آخر اون غروب تلخ دستت رو تو دستم داشته باشم و اشکهای اون شبت را رو گونه هام .پای همه چیزت ایستادم همه چیز.....

الان که دارم اینا رو برات می نویسم ترانه سیاوش قمیشی تو گوشمه دلم نمی یاد که برات ننویسمش آخه خیلی با اوضاع الانم تناسب داره گوش کن :

 

من اگه هنوز می خونم

واسه خاطر دل توست

شعر من صدای غم نیست

همصدای حسرت توست

 

عزیزم اگه خزونم

واست از بهار می خونم

تو رو تنها نمی زارم

گر چه تنها جا می مونم

 

اگه تو شبای سردت

با خودت تنها می شینی

من برات می خونم از عشق

تا که فردا رو ببینی

 

اگه هم صدای اشکی

واسه آرزوی پرواز

من برات میخونم ای گل

نو بهارو نبر از یاد

 

همه دلخوشیم به اینه

که تو یادت موندگارم

گر چه عمریه تو این دشت

یه خزونه بی بهارم....

 

 

خوب عزیزم آرزوی من برات بهترینهاست . به خدا میسپارمت .